روزشمار عملیات های دفاع مقدس

نوار زمان هشت سال جنگ تحمیلی

کد خبر : 50485
تاریخ خبر : 1399/06/23-03:54
تاریخ به روز رسانی : 1399/06/23-04:01
تعداد بازدید : 398
نسخه قابل چاپ

گلبرگ پایداری;روحانیت و دفاع مقدس

حوزه و روحانیت، شریک درد و رنج توده های مردم بود. با آنان می زیست، درد ایشان را رنج خود می دانست و در کنار سرشک مردمان، سفره عافیت نمی گشود. نه تنها مقامات طریقت را در خانقاه عزلت نمی جست، که همای سعادت را در مجاورت مردم می دید. دوران هشت سال دفاع مقدس، همچون نگینی در تاریخ حماسه، ایثار و پایداری آزادگان جهان می درخشد. این دوران، آوردگاه دیگری برای حضور همه جانبه و گسترده بخش های مختلف روحانیت، از مراجع عظام تقلید تا طلاب عادی، در عرصه های جنگ و جهاد و تکمیل کارنامه درخشان مبارزات این نهاد دینی در تاریخ شد.

نقش سطوح گوناگون روحانیت در حماسه دفاع مقدس، در محور های زیادی قابل بررسی است. که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.

گلبرگ پایداری;روحانیت و دفاع مقدس
زهرا روزبهانی
مقدمه
حوزه و روحانیت، شریک درد و رنج توده های مردم بود. با آنان می زیست، درد ایشان را رنج خود می دانست و در کنار سرشک مردمان، سفره عافیت نمی گشود. نه تنها مقامات طریقت را در خانقاه عزلت نمی جست، که همای سعادت را در مجاورت مردم می دید. دوران هشت سال دفاع مقدس، همچون نگینی در تاریخ حماسه، ایثار و پایداری آزادگان جهان می درخشد. این دوران، آوردگاه دیگری برای حضور همه جانبه و گسترده بخش های مختلف روحانیت، از مراجع عظام تقلید تا طلاب عادی، در عرصه های جنگ و جهاد و تکمیل کارنامه درخشان مبارزات این نهاد دینی در تاریخ شد.

نقش سطوح گوناگون روحانیت در حماسه دفاع مقدس، در محور های زیادی قابل بررسی است. که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.

دفاعی با رنگ ایمان
دوران هشت سال دفاع مقدس، مظهر دفاع مشروع ملت مسلمان ایران در مقابل زورگویی قدرت های ابتکاری دنیا بود. دشمنان خارجی و منافقان داخلی برای ناامید ساختن مردم در دفاع از میهن اسلامی، تمام توان خود را به کار گرفتند و با استفاده از تمام رسانه های تبلیغاتی استکبار و دست در دست آنان، به مقابله با ملت مظلوم ایران پرداختند. اما آنها از قدرت بی نظیر ایمان مردم و وحدت کلمه آنان پیرامون کلمه حق غافل بودند.

بزرگان دین با حضور به موقع در صحنه و دادن پیام به مردم، مبنی بر اینکه دفاع از حریم و ناموس کشور اسلامی و جهاد در مقابل متجاوز، لازم و واجب است، نقش سترگی در این راه ایفا کردند. مراجع عظام تقلید با سخنان و رهنمودهای خود، مشروعیت این دفاع را تأکید کرده، حضور گسترده و مستمر مردم را در جبهه های نبرد رقم زدند.

روحانیان: دوشادوش مردم با حضور در جبهه ها
شوق جهاد و قرار گرفتن در شمار مجاهدان راه خدا و کسب رضایت حق در سایه ادای تکلیف، در وجود آحاد رزمندگان به ویژه روحانیان که دوشادوش بسیج مردمی، سپاه انقلابی و ارتش مکتبی در خطوط مقدم حاضر می شدند، موج می زد.

حضور روحانیان را در جبهه های نبرد، می توان به سه شکل تقسیم کرد: عده ای برای تبلیغ به جبهه ها اعزام می شدند. آنها سنگرهای خط مقدم را به مسجد و کلاس درس و احکام تبدیل می کردند. برخی از روحانیان به منظور رزم وارد جبهه ها می شدند و به صورت بسیجی و بدون لباس روحانیت در جبهه ها حضور داشتند. شکل سوم حضور روحانیان در مناطق جنگی، تلفیقی از دو صورت قبلی و به گونه رزمی ـ تبلیغی بود که هم در زمینه نبرد و رزم موفق بودند و هم با حفظ لباس مقدس روحانیت تبلیغ می کردند. آنها در خط مقدم جبهه، همچون دیگر رزمندگان سلاح در دست با دشمن می جنگیدند و معمولاً لباس رزم سپاه یا ارتش یا بسیج را بر تن داشتند و تنها عمامه ای بر سر می گذاشتند و در مواقع مناسبی نیز به وعظ و ارشاد و تبلیغ و اقامه نماز جماعت می پرداختند. این نوع تبلیغ، اثر بسیار عمیقی در حفظ و ارتقای روحی رزمندگان داشت.

روحانیان؛ پرچمداران دفاع مقدس
روحانیان به عنوان پرچم داران حرکت های انقلابی، بیشترین نقش را در حضور مردم در صحنه های مبارزه ایفا می کردند. تشویق و ترغیب مردم به حضور در میدان های نبرد و ایجاد روحیه استقامت و مقاومت در دشواری های ناشی از جنگ و دادن امید و اطمینان به تحقق وعده های الهی، از جمله نقش های روحانیت در حماسه دفاع مقدس است. نقشی که روحانیت به فرمان امام راحل آن را عهده دار بود:

روحانیون در شهرها، باید روح شهامت، شجاعت و شهادت را در کالبد مردم ما بدمند که بحمدالله دمیده شده است.[1]

روحانیت متعهد با حضور به موقع خود، با عواملی همچون اختلاف های داخلی، شرارت های ستون پنجم و فعالیت های ضدانقلابی گروهک منافقین که سبب سستی مردم در اقبال به جبهه های جنگ می شد، برخورد می کردند.

در برهه ای از زمان که خط نفاق به سرکردگی بنی صدر و منافقین با ایجاد اختلاف های داخلی، جبهه و جنگ را تحت الشعاع قرار داده بودند، مراجع عظام تقلید با صدور فتوا و پیام هایی، بر رفع اختلاف ها و عزم جزم رزمندگان تأکید می کردند.

روحانیان و پراکندن عطر خدا در جبهه ها
دفاع مقدس، بستری برای ساختن انسان های موحّد، و معبری برای بندگی بود و حوزه و روحانیت، در این فضاسازی نقشی ارجمند داشت. رهبر معظم انقلاب اسلامی دراین باره می فرماید:

بسا باشد که مردی آسمانی

به جانی سرفرازد لشکری را

یکی از شماها روحانیون، گاهی یک لشکر را به جهاد و سلاح معنوی مجهّز می کند. ...جبهه های ما امتیازش بر همه جبهه های عالم این است که محراب عبادت است و در آن معنویت وجود دارد. ...

این بچه ها را می بینید که وقتی می روند و می آیند چقدر منور می شوند. این با حضور شما تأمین خواهد شد.[2]

نماز، بالاترین ذکر، برترین نیایش و بهترین شیوه تقویت ایمان به خداست. روحانیان با اقامه نمازهای جماعت، تأثیر شگرفی در بالا بردن معنویت رزمندگان داشتند. آنها با حضور خویش، به رزمندگان آرامش، و با تلاوت آیات جهاد، مقاومت و استقامت را آموزش می دادند. روحانیان با یادآوری ایثار و پایداری مسلمانان تاریخ صدر اسلام و با ذکر مصیبت های اهل بیت(علیهم السلام) به ویژه سالار شهیدان، درس سلحشوری و پایداری را زمزمه می کردند.

روحانیان و دین آموزی در جبهه ها
یکی از دلایل حضور روحانیان در عرصه های نبرد، پاسخ گویی به مسائل شرعی رزمندگان بود. این مسائل معمولاً شامل موارد زیر بودند:

1. مسائل شرعی عمومی که مورد ابتلای عامه مردم و رزمندگان بود؛

2. مسائل اختصاصی جبهه و مرتبط با شخص رزمنده، مانند اذن پدر و مادر برای حضور در جبهه، روزه و نماز در جبهه و...؛

3. مسائلی که دربرگیرنده احکام کلی جنگ و جهاد بود.

روحانیان و تقویت روحیه رزمندگان
کارشناسان نظامی، 75 درصد پیروزی را در گرو روحیه عالی نظامیان و رزمندگان می دانند و تنها 25 درصد دیگر را به عواملی چون تسلیحات، سازمان دهی، آموزش، ارتباطات و ... نسبت می دهند.[3]فرمانده قوی، آرام و شاداب، در مواقع حساس می تواند تصمیم مناسب بگیرد و از نیرو و امکانات به گونه ای شایسته استفاده کند. سرباز با روحیه قوی و برخوردار از آرامش نیز می تواند از ابزار و وسایل جنگی به طور صحیح و به موقع سود جسته، ضربات کاری بر دشمن وارد سازد. اما فرمانده فاقد روحیه، هنگام رویارویی با خطر، تدبیر و دقت کافی در طرح ریزی و اجرای برنامه ها را نخواهد داشت و رزمنده بی روحیه نیز بر اثر هراس و وحشت، تنها در پی حفظ جان خود است و قادر به استفاده از سلاح و امکانات به طور کامل نیست. دفاع مقدس نیز از این قاعده مستثنا نبود و روحانیان، تأثیر عمیقی در تقویت روحیه رزمی رزمندگان در مقاطع حساس جنگ داشتند. نقش اساسی روحانیت در این مرحله، نگهبانی از دل ها بود. اینکه قلب ها را استوار بدارند و بر اطمینان و قوّت گام ها بیفزایند و ایمان رزمندگان را راسخ سازند.

روحانیان با حضور در خطوط مقدم و همراهی و همگامی با فرماندهان دل سوز، مشکلات، بن بست ها و شکست ها را از نزدیک درک می کردند و در مواقع حساس، با تلاوت یک آیه، با قرائت یک حدیث و...، فرماندهان را از فشارهای روانی ناشی از مشکلات خارج می ساختند و موجب تقویت روحیه آنان می شدند. حضور روحانیان و همراهی با فرماندهان در شب های عملیات و در خطوط مقدم و پاتک های شدید دشمن، بروز رشادت ها، شجاعت ها و خطرپذیری ها، از مواردی است که در عمل موجب تقویت روحیه فرماندهان جنگ می شد.

فعالیت های رزمی روحانیان در جبهه ها
یکی از فعالیت های روحانیان در دفاع مقدس، حضور در کادر فرماندهی و تخصصی یگان های رزم بود. طلاب بسیاری پس از حضور در دوره های فشرده تخصصی، به یگان های رزم اعزام می شدند و در لشکرها و یگان ها، مسئولیت گردان یا واحدهای رزمی را بر عهده می گرفتند. گاه در یک لشگر، چهار فرمانده گردان روحانی وجود داشت.

روحانیت در چشمه سار شهادت
طلبه شهید، از تبار کسانی است که شرف جهاد را با فضیلت علم به هم آمیختند و مصداق عالم عامل شدند. او از طایفه مردانی است که یک پای در درس فقه داشتند و پای دیگر در درس عشق و با وضو بر سر هر دو کلاس حاضر می شدند. او از نسل عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ است. رهبر کبیر انقلاب، درباره شهیدان حوزه و روحانیت فرمودند:

سلام بر حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت، که رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشته اند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابه ناس، از شمع حیاتشان گوهر شب چراغ ساخته اند...کدام انقلاب مردمی ـ اسلامی را سراغ دارید که در آن، حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبوده اند، بر بالای دار نرفته اند و اجساد مطهرشان بر سنگ فرش های حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟ خدا را سپاس می گزاریم که از دیوارهای فیضیه گرفته تا سلول های مخوف و انفرادی رژیم شاه، و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات، و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه ها و میادین مین، خون پاک شهدای حوزه و روحانیت، افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلی نیز، رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزه ها نسبت به سایر قشرهای دیگر، زیادتر است.[4]

چند آمار
تعداد شهدای روحانی، بالغ بر 3417 نفر بوده است که 15/5 درصد کل روحانیان کشور در همان زمان می باشد.[5]

از هر هزار نفر طلبه، چهل نفر به شهادت رسیده اند؛ حال آنکه طبق آمار، در بقیه اقشار از هر هزار نفر، چهار نفر شهید شده است.[6]

بیشترین شهید روحانی در سال 1365 در عملیات کربلای 4 و 5 بوده است.[7]

اول اسفند روز روحانیت و دفاع مقدس
در اول اسفند 1364، نماینده امام در سپاه پاسداران، حجت الاسلام و المسلمین شیخ فضل الله محلاتی، به همراه هشت تن از نمایندگان مجلس و چند تن از قضات و مسئولان دیگر، عازم جبهه های جنگ بودند که هواپیمای حامل آنها مورد حمله دو فروند جنگنده عراقی قرار گرفت و در 25 کیلومتری شمال اهواز سقوط کرد و همه سرنشینان آن، که نزدیک به پنجاه تن بودند، به شهادت رسیدند. برای ارج نهادن به فداکاری های روحانیان در طول دوران دفاع مقدس، این روز به نام روز روحانیت و دفاع مقدس نام گذاری گردید.[8]

خاطره
طلبه شهید عبدالله میثمی(1)
فاطمه کارشناس
بی لبخند نمی دیدیش. به دیگران هم می گفت: از صبح که بیدار می شین، به همه لبخند بزنین. دلشون رو شاد کنین. براتون حَسَنه می نویسن .

تو جریان انقلاب به زندان افتاد. آزاد که شده بود، خانه مان از جمعیت خالی نمی شد. دسته دسته می آمدند دیدنش. یک خروار ظرف کنار آشپزخانه جمع شده بود.

صبح یک ظرف نمانده بود روی زمین. نصف شب همه را شسته بود؛ کسی بیدار نشده بود.

شب عروسی به مادر گفت: فکر نکنین حالا که زن گرفتم، خونه نشین می شم. زندگی من جبهه است. فردای عروسی رفت جبهه!

دو بار می خواستند بفرستندش حج. بی معطلی رو کرد، گفت: جای من اینجاست، توی جبهه. اجر حج رو همین جا می برم .

تا نیمه های شب جلسه بود. خسته می شدیم، اما ریز مسائل و مشکلات را می گفت و بررسی می کرد. هیچ چیز از جلو چشمش دور نمی ماند. از بدخُلقی فلان فرمانده و کم اطلاعی فلان مسئول گرفته، تا ماست، که باید کنار غذای بچه ها باشد که مسموم نشوند. بعد از جلسه، همان گوشه اتاق، عبایش را روی سرش می کشید و می خوابید. دو سه ساعت نگذشته بود، باز بلند می شد برای نماز شب.

چاه فاضلاب پر شده بود. همه خواب بودند. رفت بیرون. فکر کردم مثل هر شب برای وضو می رود بیرون تا نماز شب بخواند. دیر کرد. رفتم دنبالش. بیل و کلنگ برداشته بود، چاه را خالی می کرد.

باز هم انگشترش را بخشیده بود، چون دیدم دستش خالی است. پرسیدم: این یکی را به کی دادی؟ گفت: انگشتر طلا دستش بود، نمی دانست حرام است. از دستش درآوردم و انگشتر خود را دستش کردم .

خاطره
طلبه شهید عبدالله میثمی(2)
فائزه نجف زاده جمکرانی
نماز جماعت هایش معروف بود بین همه، به خاطر کوتاه بودنش. هیچ وقت نماز را طولانی نمی کرد، مگر نماز فرادایش را که سجده هایش طولانی بود و گریه هایش زیاد!

این اواخر می گفت: از خودم بدم می آید. خسته شدم از بس برای مجلس شهدا سخنرانی کرده ام. سی ماه یاسوج بودم، سی ماه شیراز. از وقتی آمده ام جبهه، ماه ها را می شمرم که سر سی ماه جواب و مزد کارهایم را از خدا بگیرم .

پیش از عملیات، خانواده اش از اصفهان آمدند اهواز دیدنش. پسر کوچکش هادی تا او را دید، پرید بغلش و گفت: بابا! چرا صدام هنوز شما را نکشته؟ و او خندید. قبل از رفتن، زیارت حضرت زهرا(س) خواند. شهادت حضرت نزدیک بود و رمز عملیات هم یا زهرا! از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد، اما برنگشت. یک ترکش به سرش خورده بود. بردنش بیمارستان. چند روز طول کشید و شب شهادت حضرت فاطمه(س)، عبدالله میثمی هم شهید شد.

خاطره
طلبه شهید، محمدحسن شریف قنوتی
فاطمه کارشناس
شهید محمدحسن شریف قنوتی، رادمردی از ساحل دل انگیز اروندکنار، از توابع آبادان بود که وجودی پرثمر و اندیشه ای الهی داشت. در زمان طاغوت، دلش تحمل فضای آلوده و غبارآمیز فرعونی را نداشت و او را به حوزه علمیه بروجرد سوق داد.

او برای مردم مستضعف اردکان، هم معلم بود، هم مبلّغ. هم حلّال مشکلاتشان، هم کمک کار زندگانی شان، و هم برادر و شریک غم هایشان.

چندین حمام و هیجده مسجد بنا کرد. تمام نیازمندان آن دیار، او را دوست می داشتند، و او برایشان کار می یافت، قرض می گرفت و کمکشان می کرد.

هم پای فعالیت های اجتماعی، در مساجد به سخنرانی می پرداخت و جامعه را با فریب ها، دورویی ها، اسلام فروشی ها، و ضد دین بودن رژیم ستم شاهی آشنا می کرد. او به آرامی روشنگر نسل جوان دیارش شد و اندک اندک فعالیت های سیاسی اش را گسترش داد.

در زندان پهلوی می خواستند لباس روحانیت را از تنش درآورند، ولی او با شجاعتی قابل تحسین گفته بود: اربابان شما هم از این لباس می ترسند، شما که جای خود دارید. بی جهت خودتان را خسته نکنید و برای ما هم دردسر درست نکنید که هرگز از این جامه روحانی جدا نخواهم شد .

روز عاشورا، افسر نگهبان زندان برای آرام کردنش، او را تهدید به قتل کرد. در پاسخ با خنده ای شیرین گفت: چقدر تشنه شهادت در روز عاشورا هستم. اگر لایق باشم، شلیک خواهی کرد .

با شروع جنگ تحمیلی، به جبهه های جنوب شتافت. هم با جوّ آنجا آشنا شد و هم کمبودها را شناخت. به بروجرد بازگشت و کامیون های نان، خشکبار، آذوقه و نیروی انسانی را سازمان دهی می کرد و خود با آن عازم جبهه جهاد می شد تا سرانجام پس از فداکاری های فراوان در خرمشهر، در 24 مهر 1359، به درجه والای شهادت نایل آمد.

خاطره
صید قزل آلا
سمیه سادات منصوری
هوا حسابی گرم بود و پشه ها بیداد می کردند، ولی عملیات آن قدر بچه ها را خسته کرده بود که توان بیدار شدن از خواب را نداشتند. نزدیک ظهر بود که حاجی مجبورشان کرد از جا بلند شوند. به طرف رودخانه رفتند و از شدت گرما به خنکای آب پناه بردند. ماهی های قزل آلا توی رودخانه بازی می کردند. بچه ها با دیدن ماهی ها، یاد سنگرشان افتادند و گفتند: آخ که کباب قزل آلا چقدر می چسبد.

چند نفری با دست خالی دنبال ماهی ها کردند، ولی ماهی های زرنگ به این زودی گیر نمی افتادند. فقط سر تا پای بچه ها خیس آب شد. صدای همه درآمده بود که: حاجی! به داد برس. تو بزرگ مایی. هر طور شده باید ناهار ماهی بخوریم. یکی صدا زد: حاجی جان! یک فکری به حال این ماهی های خوشگل بکن .

حاجی آمد، ولی عبایش روی دوشش نبود. گفت: بچه ها براتون تور گیر آ وردم. بچه ها کلی ذوق کردند. هر کسی یک گوشه عبا را گرفت و به آب زدند و حسابی از خجالت ماهی ها درآمدند و خیش شدن هایشان را تلافی کردند. یک عده شروع کردند به جمع کردن هیزم. آتش بر پا شد. چند تا از بچه ها ماهی ها را کباب می کردند و چند نفر هم عبای حاجی را جلوی آتش خشک کردند. هیچ کدام از بچه ها تا آن زمان ماهی ای به این خوشمزگی نخورده بود.

خاطره
یا ایتها النفس المطمئنه
فائزه نجف زاده جمکرانی
با وجود هوای سوزان و داغ و روزهای طولانی، سید روزه بود. دم غروبی آمد و نشست پهلوی من. از شهدایی که می شناخت تعریف می کرد. چنان حسرت می خورد که توی دلم یه چیزی گلوله می شد. چشم هایمان را دوخته بودیم به خورشید که کم کم ناپدید می شد. سید حرف می زد و ما گوش می کردیم. از یک جایی به بعد دیگه حواسش نبود که با کی حرف می زنه، فقط حرفش رو می زد. صدای قرآن بلند شد. گفت: پاشیم، اذانه، بریم نماز. عمامه اش را گذاشت روی سرش. همین طور نگاهش می کردم. رفت از منبع آب وضو گرفت و یک پتو انداخت بغل خاکریز. آمد نزدیک من و گفت: من دو رکعت نماز می خونم تا بچه ها جمع شوند برای نماز جماعت. رفت که قامت ببندد، هنوز نگاهش می کردم که یک خمپاره شصت درست خورد رویش؛ جلوی چشم من. تقریباً هیچ چیز ازش باقی نمانده بود. دویدیم طرفش، قرآن همراهش تکه پاره شده روی زمین افتاده بود. دست بردم یک تکه را برداشتم خواندم: یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ ... .

پی نوشت ها:
[1]. صحیفه نور، ج 13، ص 98.

[2]. محمد منصورنژاد و علی شیخیان، عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس، (وحدت مردمی و حضور روحانیت)، قم، مرکز تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، 1380، ج 5، ص 279.

[3]. همان، ص 288.

[4]. صحیفه نور، ج 21، صص 89 و 90.

[5]. برگرفته از: http://www.andisheom.com

[6]. مجله پگاه، ویژه حوزه، ش 12، صص 13 و 14.

[7]. برگرفته از: http://www. Hawzahnews.com

[8] . برگرفته از: http://www. Sajed khozestan.com

برچسب ها :

نام*
ایمیل*
نظر*


© 1397 کلیه حقوق محفوظ است | طراحی وب سایت
x - »